آرمانخواهی انسان مستلزم صبر بر رنجهاست ! پس برادر ( و خواهر ) خوبم ؛ برای جانبازی در راه آرمانها بیاموز که در این سیاره رنج صبورترین انسانها باشی . سید شهیدان اهل قلم "سید مرتضی آوینی"
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
|
|
|
نویسنده : علی
تاریخ : سه شنبه 10 آذر 1394
|
|
نویسنده : علی
تاریخ : سه شنبه 22 مهر 1393
|
دانلود مداحی بسیار زیبا از میثم مطیعی
دانلود مداحی بسیار زیبا از میثم مطیعی
این مداحی بسیار زیبا را قرا دادم تا بشنوید و اگر دلشکسته شدید ما را هم از دعای خیر خود فراموش نکنید….
این مداحی از مداح خوب کشور عزیزمان میثم مطیعی است.
متن مداحی :
(تا به کی بی قرارت نشینم وای اگر کربلا را نبینم)
من پر از یا لیتنایم، تو کجایی من کجایم
من دلی تنگم که هر شب، میبری تا کربلایم
«یابن زهرا»
ما گدایان تو هستیم ، مبتلایان تو هستیم
سیدی انظر الینا، بینوایان تو هستیم
«یا بن الزهرا»
ای ولای تو بود و نبودم ، از عدم میبری تا وجودم
مانده از داغ گناهان، آتشی بر روح و جانم
وای اگر دستم نگیری، وای اگر تنها بمانم
«یابن زهرا یا مولا»
یا حسین یا سید الشهدا…
ما صغیر وتو کبیری، ما فقیر و تو امیری
دلربایی بی نظیری، دست سائل را بگیری
«یا بن الزهرا»
با غمت روز و شب در منایم، حاجیام حاجی کربلایم
ای تمام سرگذشتم، با تو من از سر گذشتم
تا تو را شاید بیابم، از خودم دیگر گذشتم
«یابن زهرا یا مولا»
تنهایی و…دلتنگی و…غم واندوه و…اشک چشم و… زبان حالِ….بگذریم…
منبع : اینجا
:: موضوعات مرتبط:
بانک صوت ,
شنیدنی ,
,
:: برچسبها:
ما گدایان تو هستیم ,
مداحی ,
میثم مطیعی ,
مبتلایان تو هستیم ,
محرم ,
مداحی سیدی انظر الینا ,
مداحی ششم محرم ,
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
|
نویسنده : علی
تاریخ : سه شنبه 26 فروردين 1393
|
مرحوم عبدلكريم حامد می فرمود:
«آقایی منزل ما آمد، که رئیس یکی از گروه منتظرین در مشهد بود، به او گفتم: شغلتان چیست؟
گفت: نانوایی سنگکی داریم.
گفتم: اگر کسی بیاید و روبروی نانوایی شما یک نانوایی باز کند شما چه عکس العملی از خود نشان می دهید؟
گفت: معلوم است، می روم از او شکایت می کنم؛ چون که نمی شود دو تا نانوایی روبروی هم باشند. گفتم: بلند شو و دم و دستگاهت را جمع کن. تو منتظر امام زمان(ع) نیستی!
برای چه می خواهی حضرت بیایند؟
کسی در انتظار امام زمان(ع) به سر می برد که در کلاس تهذیب و اخلاص و بندگی قرار دارد. تو هنوز خدا را رازق نمی دانی، پس چگونه خود را ساخته ای؟»
:: موضوعات مرتبط:
خودم ,
شنیدنی ,
,
:: برچسبها:
منتظر واقعی ,
عبدلكريم حامد ,
امام زمان(ع) ,
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
|
نویسنده : علی
تاریخ : یک شنبه 3 آذر 1392
|
آن چه كه مسئوليت شماست مسئله زباني است يعني شما بايد كاري كنيد كه مردم امر و نهي زباني را كه مهمترين عامل، كه حتي از جهاد بالاتر است، يعني تاثيرش از جهادي كه توپ و تفنگ و اتم است بيشتر است ،اگر انجام بگيرد و تحقق پيدا كند. منتهي مردم كه امتحان نمي كنند. يك بار امتحان كنند . تا ببينند اگر نشد.
من عرض مي كنم مثلاً الان امريكا ـ از امريكا بالاتر، قدرتمندتر، مستكبرتر، ياغي تر ـ اگر همه مسلمان هاي عالم تصميم بگيرند كه هر مسلماني در ماه يك بار به امريكا بگويد : نكن ، امريكا را مي شكنند. كاري كه با بمب اتم نمي شود با اين كار مي شود ، زباني ، يدي هم نمي خواهد . همه مردم مسلمان ، هر كس كه مكلف است در تمام دنياي اسلام ، شما حالا اين را در گناهان داخل جامعه بياوريد . يك آقايي دارد يك حركت خلاف انجام مي دهد يك كس از پهلويش رد شود و بگويد (عصبانيت و تهديد به عمل هم لازم نيست) آقا اين كار شما خلاف است نكنيد و رد بشويد . او ممكن است دنبالش كند اين در برود. بگوئيم اگر نشد بزن، درحالي كه اين زدن يك كار ديگر است .من اين كار دوم را اصلا از تو خواستم من مرحله دوم را كه كه زباني است از تو مي خواهم . اگر همين كار انجام بگيرد و شما بتوانيد به مردم تفهيم كنيد كه اگر كار خلافي ديدند بگويند (آقا نكن و در بروند) ده نفر بگويند نكن و در بروند اگر كسي طاقت پيدا كرد اين خلاف را دوباره انجام دهد . نمي تواند بكند . اين همه كه مي بينيد وقتي شما دوباره يا سه بار گفتيد « نكن» او عصباني مي شود و مي آيد يقه شما را مي گيرد پيدا است اين ضربه شكننده است اگر شكننده نبود عصبانيت نداشت. مي گفتي نكن او هم نگاهي مي كرد و محل نمي گذاشت . شما مي دانيد وقتي چند بار تكرار شد نكن ، نكن اين دفعه مي خواهد منفجر بشود. خداي متعال در زبان اين اثر را قرار داده است ، در امر و نهي اين اثر را قرار داده است. ما چرا اين حكمت الهي را درك نمي كنيم و حاضر نيستيم از اين ابزار عظيم الهي استفاده كنيم بكنيد تا ببينيم مي شود يا نمي شود. خداي متعال آن آيات را خلاف نفرموده است. واقعاً اگر چنانچه بكنيد تمام قوام عدل و حق در عالم برقرار مي شود.
"مقام معظم رهبري"
:: موضوعات مرتبط:
شنیدنی ,
,
:: برچسبها:
تذكر لساني ,
امر به معروف و نهي از منكر ,
مقام معظم رهبري ,
ASHOURA ,
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
|
نویسنده : علی
تاریخ : شنبه 18 آبان 1392
|
- دكتر چي بهش بدم؟
- آب ، آب زياد بهِش بده.
- بچه شيش ماهه با چقدر آب سيراب مي شه؟
- سه قاشق غذا خوري.
"محمد حسن ابوحمزه"
:: موضوعات مرتبط:
شنیدنی ,
,
:: برچسبها:
يا علي اصغر (ع) ,
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
|
نویسنده : علی
تاریخ : جمعه 5 مهر 1392
|
به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، وبلاگ دختران ماه پیشونی در مطلبی نوشت؛
داستان از این قراره شب با پچ پچهای مامان و بابا که در مورد من حرف میزدند از خواب بیدار شدم گوشامو تیز کردم بابایی میگفت خیلی نگران مهسا هستم یکی دوتا از دوستاش (منظور لیلا و میترا بودن) به فرهنگ خونواده ما نمیخورن مهسا هم که میخواد از قافله عقب نمونه
با دوستاش همرنگ شده
عصری در خیابون با دوستاش دیدم این چه وضعیه که برای خودش درست کرده؛ شلوار جین و مانتو تنگ میپوشه؛ آستیناشم زده بالا؛ انگار میخواد با یکی دعوا کنه
تو که مادرشی یه چیزی بگو رعایت حال ما رو هم نمیکنه؛ وقتی هم بهش تذکر میدم؛ میگه من با این لباسا حال میکنم و با اینا راحتم و سرشو میندازه پایین و میره
مامانم میگفت خب بچه است؛ ازدواج میکنه درست میشه و از اینجور حرفا بابام مدیر دبیرستان ابن سینا بوده و حالا بازنشست شده و در یکی از صندوقهای قرض الحسنه؛ بصورت افتخاری کار میکنه
یادمه از وقتی خودمو شناختم از نابودی زندگی دخترانی تعریف میکرد که با بعضی دانش آموزان؛ طرح دوستی ریخته بودند او میخواست با این داستانا منو در مقابل پسرای خیابونی؛ واکسینه کنه فصل امتحانات نزدیک شده بود قرار شد دوستم سوسن؛ که مورد تایید بابا بود چند ساعتی برای رفع اشکال و مرور درسها بیاد خونمون یه ساعتی نگذشته بود که بابایی در اتاق رو زد
مهسا دخترم چایی و کیک آوردم بیام تووو سوسن خودشو جمع و جور کرد گفتم بفرمایید
یالا یالا
در اتاق باز شد من و سوسن؛ هاج و واج چشمهامونو دوختیم به بابا بابایی با پیژامه راه راه و زیرپیرهنی سفیدش وارد اتاق شد سوسن خانوم؛ خوش اومدید سینی چایی رو گذاشت جلومون و رفت چند ثانیهای سکوت؛ بر فضای اتاق حاکم شد پاک آبروم جلوی سوسن رفت؛ حالا بیاد و این حکایت رو پیش همکلاسیها تعریف کنه
چه خاکی به سرم بریزم سوسن سکوت را شکست خب مهساجون کجای مسئله بودیم ساعت هفت عصر بابای سوسن اومده بود دنبالش ازم خداحافظی کرد و زیر گوشم گفت عجب بابای با حالی داری
در اتاق رو قفل کردم و شروع کردم به گریه خوابم برده بود با صدای مامان بیدار شدم مهسا نمیآی شام نه شما بخورید من میل ندارم با بابام قهر کرده بودم پس فردا مطابق قرار قبلیمون سوسن اومد خونمون تاق تاق تاق تاق
دخترم مهسا براتون شربت آوردم بیام تووو سوسن لبخند ملیحی زد و گفت حاج آقا بفرمایید
بر خلاف تصورم بابایی با شلوار و پیرهنی اتو کرده؛ شربتها رو گذاشت جلومون
و کنارم نشست دستمو گرفت وبا نگاه مهربانانه همیشگیش گفت دخترم میدونم از دستم ناراحتی ولی اینو بدان که این مسئله با پیژامه اومدن قبلا با دوستت هماهنگ شده بود و این نقشهای بود که میخواستم یه درس زندگی بهت بدم
دخترم وقتی در جامعهای زندگی میکنیم نمیتونیم بگیم نوع و شکل لباس پوشیدنمون یه امر خصوصیه و به دیگرون مربوط نیس من با پیژامه و زیر پیرهنی در فضای خونه خودم میتونم رفت و آمد کنم ولی نمیتونم بگم چون با این لباسا راحتم و با اینا حال میکنم در فضای خارج خونه هم با همین لباسا بیام بیرون
اینو هم من و هم تو و هم اقشار جامعه یه چیز قبیح میدونن تو هم نمیتونی با لباسایی که شاید دوس داشته باشی ولی در نظر جامعه و فرهنگ خونوادگی ما یه امر قبیحیه به دلیل اینکه الان این مد روزه و با این شکل و شمایل راحتم بیای بیرون
دخترم تا حالا فکر کردی چرا جامعه سرمایه داری برای اکثر مردان کت و شلوار و جوراب و کراوات؛ تحفه آورده
و برای زنان شلوارک و زیر پیرهنی
دخترم نظام سرمایه داری میخواد که تو و امثال تو به بهانه شیک پوشی و مدگرایی؛ از آستین پیراهنتون بزنید و شلوار کوتاه بپوشید تا با اینکار بتونه ریشه حیا و عفت را از جامعه بیرون کنه
با این وضع روزی خواهد رسید که زنان جامعه ما از پوشیدن زیر شلواری و زیر پیراهنی در بیرون منزل ناراحت نشن دخترم همچنان که نمیپسندی من با لباس راحتی در جلوی انظار دیده نشم تو هم به بهانه مد با زیر شلواری بیرون نرو منظورم اینه که با لباس نامناسب؛ چشم بسته در انظار عمومی حاضر نشو
:: موضوعات مرتبط:
شنیدنی ,
,
:: برچسبها:
داستان ,
پدر و دختر ,
مد روز ,
,
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
|
نویسنده : علی
تاریخ : چهار شنبه 21 فروردين 1392
|
استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد میزنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان
را بلند میکنند و سر هم داد میکشند؟ شاگردان فکرى کردند و یکى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان
را از دست میدهیم استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست میدهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل
کنارمان قرار دارد داد میزنیم؟ آیا نمیتوان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد میزنیم؟
شاگردان هر کدام جوابهایى دادند امّا پاسخهاى هیچکدام استاد را راضى نکرد.سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى که دو
نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلبهایشان از یکدیگر فاصله میگیرد. آنها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که
داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر کنند. سپس
استاد پرسید: هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى میافتد؟ آنها سر هم داد نمیزنند بلکه خیلى به آرامى
با هم صحبت میکنند. چرا؟ چون قلبهایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلبهاشان بسیار کم است. استاد ادامه داد:
هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى میافتد؟ آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمیزنند و فقط در
گوش هم نجوا میکنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر میشود. سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بینیاز میشوند و
فقط به یکدیگر نگاه میکنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصلهاى بین قلبهاى آنها باقى نمانده باشد.این همان عشق
خدا به انسان و انسان به خداست است که خدا حرف نمی زند اما همیشه صدایش را در همه وجودت می توانی حس
کنی اینجا بین انسان و خدا هیچ فاصله ای نیست می توانی در اوج همه شلوغی ها بدون اینکه لب به سخن باز کنی با او حرف بزنی
:: موضوعات مرتبط:
شنیدنی ,
,
:: برچسبها:
خدا ,
انسان ,
قلب ,
صدا ,
عصبانیت ,
عشق ,
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
|
نویسنده : علی
تاریخ : یک شنبه 17 اسفند 1391
|
وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلَاقٍ ۖ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُمْ (الاسراء/31)

یک بار همسرم رفته بودند تبریز. قم هوا خیلی سرد بود و آن زمان ۵ بچه داشتم، همه بچه ها مریض شدند. من ۲ تا ۲ تا می بردمشان دکتر. کسی هم نبود کمکم کند. تنها بودم. تا اینکه یک شب دو تا از بچه ها تب ۴۰ درجه کردند و من خیلی سعی کردم تبشان را پایین بیاورم ولی نشد.

در مورد خودتان بفرمایید؛ متولد چه سالی هستید؟ چه تحصیلاتی دارید؟ و چند فرزند دارید؟
حداد هستم؛ ۲۸ ساله، متولد سال ۶۲، تا سال دوم دبیرستان درس خواندم و بعد ازدواج کردم و بعد از ازدواج وارد حوزه شدم؛ ۴ سال حوزه درس خواندم. الان هم مادر ۸ فرزند هستم.
* در چه سنی ازدواج کردید؟
حدود ۱۴ سالگی ازدواج کردم.
* همسرتان چند سال داشتند؟
همسرم ۱۶ سال داشتند.
* از ابتدای ازدواج مستقل زندگی کردید؟ همسرتان از همان ابتدای زندگی منبع درآمد داشتند؟
درآمد همان شهریه طلبگی بود؛ ۲ سال و نیم منزل پدرشوهرم رندگی کردیم و بعد برای طرح هجرت به یکی از روستاهای رفسنجان به نام امین شهر انار رفتیم. ۳ سال آنجا بودیم پسر سومم آنجا به دنیا آمد. برگشتیم قم؛ یک خانه اجاره کردیم. چند سال قم بودیم و بعد ۲ سال رفتیم بابل. در بابل همسرم ۲ سال تدریس داشتند و کارهای تبلیغ می کردند و بعد مجدد برگشتیم قم و الان هم قم زندگی می کنیم.
* اولین فرزند شما چند سال بعد از ازدواجتان به دنیا آمد؟
:: موضوعات مرتبط:
شنیدنی ,
,
:: برچسبها:
گفتگو ,
پرجمعیت ترین خانواده جوان ایرانی ,
برکت ,
زندگی ,
|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
:: ادامه مطلب ...
|
نویسنده : علی
تاریخ : یک شنبه 15 اسفند 1391
|
وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَينَ مَا كُنْتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيا(مريم/31)

این بحث در فکر ما نمی گنجد که خداوند چگونه برکت به مال می دهد. یک ریاضی دان می رود پیش یکی از علما و به او می گوید:
«چرا شما می گویید اگر خمس بدهید مالتان ۲ برابر می شود؟ هر عاقلی می داند اگر از ۵ تا ۱ دانه برداریم می شود ۴ ولی شما می گویید می شود۱۰ تا.»
آن عالم می گوید: سگ زاد و ولدش زیاد است و در هر نوبت زایمان توله های زیادی به دنیا می آورد ولی گوسفند سالی یک زایمان دارد. از طرفی انسان ها از سگ تغذیه نمی کنند و گوشتش را نمی خورند، ولی گوشت گوسفند را می خورند. بیماری، گوسفند را بیشتر از سگ از پا در می آورد و می کشد و… بر طبق این موارد، الان دنیا باید پر از گله سگ باشد، ولی پر از گوسفند است.»
این برکت خدا برای ما غیرقابل فهم است.
-----------------------------------
مصاحبه ی زن روز با خانم حداد
:: موضوعات مرتبط:
شنیدنی ,
,
:: برچسبها:
برکت ,
خمس ,
ریاضی دان ,
گوسفند و سگ ,
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
|
نویسنده : علی
تاریخ : یک شنبه 13 اسفند 1391
|
حضرت آیت الله ناصری دولت آبادی می فرمودند : مرحوم حاج آقا معین شیرازی فرموده بودند : یک نفر کشاورز برای ایشان تعریف کرده بود :
زمانی کار کشاورزیمان تمام شد ، گندم ها را پهن کرده بودیم تا هر کس سهم خودش را ببرد ، در همین موقع که در حال استراحت بودیم یک زنبور آمد و یک دانه گندم را برد ، دوباره آمد و یک دانه دیگر را برد و چندین بار این کار تکرار شد ، تا اینکه ما کنجکاو شدیم ببینیم این زنبور گندم ها را کجا می برد ( با توجه به اینکه زنبور به گل و شیرینی علاقه دارد نه به گندم )
خلاصه دنبال زنبور رفتیم ، دیدیم زنبور گندم ها را کنار یک دیوار خرابی که در آنجا گنجشک نابینایی است می برد و گنجشک با شنیدن صدای زنبور دهانش را باز می کند و زنبور هم گندم را در دهان او می گذارد .
به اعماق دریا و در بطن سنگ *** دهد روزی کرم را بی درنگ
رساننده ی رزق گنجشک کور *** پدید آور ظلمت و نار و مور
-------------------------------------------------
«وَ يَرزُقهُ مِن حَيثُ لا يَحتَسِب»
:: موضوعات مرتبط:
شنیدنی ,
,
:: برچسبها:
زنبور ,
گنجشک کور ,
روزی ,
خدا ,
|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
|
نویسنده : علی
تاریخ : پنج شنبه 5 بهمن 1391
|
|
نویسنده : علی
تاریخ : شنبه 30 دی 1391
|
من حسین (ع) را دوست دارم ،
همو که در کربلاست
یعنی همه جاست...
*
کل ارض کربلا
علی اکبر بقایی
:: موضوعات مرتبط:
شنیدنی ,
,
:: برچسبها:
حسین(ع) ,
کربلا ,
علی اکبر بقایی ,
دلنوشته ,
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
|
نویسنده : علی
تاریخ : سه شنبه 19 دی 1391
|
|
نویسنده : علی
تاریخ : شنبه 16 دی 1391
|
خدایا دمت گرم که بعد از گرونی دلار و این همه تحریم ،
هنوز هم با پنجاه تومن صدقه ، هفتاد نوع بلا رو دور می کنی!…
:: موضوعات مرتبط:
شنیدنی ,
,
:: برچسبها:
صدقه ,
گرونی ,
خدا ,
|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
|
نویسنده : علی
تاریخ : شنبه 22 مهر 1391
|
کربلا معجزه نیست...
انسانی معجزه است که کربلا می آفریند...
:: موضوعات مرتبط:
شنیدنی ,
,
:: برچسبها:
کربلا ,
معجزه ,
علی اکبر بقائی ,
|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
|
نویسنده : علی
تاریخ : سه شنبه 18 مهر 1391
|
در طول بیست و پنج سالی که بر کنار بود محافظه کار بود و از روزی که زمام یک امپراطوری بزرگ را به دست گرفت انقلابی شد. و این سرنوشتی است که انسانها عکس آن را طی می کنند. همه انقلابی اند وقتی روی کار می آیند محافظه کار می شوند.
/پیروان علی و رنج هایش، دکتر شریعتی، صفحه6 برداشت آزاد
وبلاگ گذرگاه
:: موضوعات مرتبط:
شنیدنی ,
,
:: برچسبها:
علی ,
انقلاب ,
محافظه کاری ,
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
|
نویسنده : علی
تاریخ : یک شنبه 16 مهر 1391
|
هر کس به چیزی تبدیل می شود که به آن عشق می ورزد
اگر سنگی را دوست داشته باشد ، سنگ می شود
اگر هدفی را دوست داشته باشد ، به آن هدف تبدیل می شود
اگر به فردی عشق بورزد آن فرد می شود
و آگر به خــــــــــــــدا عشق بورزد خدائی می شود
اینــــــــــــک انتخاب با خود شماست...
:: موضوعات مرتبط:
شنیدنی ,
,
:: برچسبها:
شریعتی ,
عشق ,
هدف ,
|
امتیاز مطلب : 35
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
|
نویسنده : علی
تاریخ : چهار شنبه 12 مهر 1391
|
خداوند کلاغ و قناری را زشت آفرید.
قناری شکایت کرد و زیبا شد ،اما کلاغ به رضای خدا راضی شد.
اکنون قناری در قفس و کلاغ آزاد است...
:: موضوعات مرتبط:
شنیدنی ,
,
:: برچسبها:
کلاغ و قناری ,
|
امتیاز مطلب : 45
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
|
نویسنده : علی
تاریخ : چهار شنبه 12 مهر 1391
|
من اعتقاد دارم که خدا انسان را
به اندازه ی درد و رنجی که در راه او تحمل کرده ،
پاداش می دهد.
"شهید چمران"
:: موضوعات مرتبط:
شنیدنی ,
,
:: برچسبها:
شهید چمران ,
درد و رنج ,
خدا ,
|
امتیاز مطلب : 33
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
|
نویسنده : علی
تاریخ : پنج شنبه 29 تير 1391
|
رودها آوازشان را از دست خواهند داد
اگر،
سنگها را از پیش راهشان برداریم!
:: موضوعات مرتبط:
شنیدنی ,
,
:: برچسبها:
رودها ,
سنگها ,
,
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
|
نویسنده : علی
تاریخ : دو شنبه 11 ارديبهشت 1391
|
در قبایل عرب همواره جنگ بود. اما مکه زمین حرام بود و چهار ماه رجب، ذیالقعده، ذیالحجه و محرم، زمان حرام ... یعنی که در آن جنگ حرام است. دو قبیله که با هم میجنگیدند، تا وارد ماه حرام میشدند، جنگ را موقتا تعطیل میکردند. اما برای آنکه اعلام کنند که در حال جنگند و این آرامش از سازش نیست، ماه حرام رسیده است و چون بگذرد، جنگ ادامه خواهد یافت، سنت بود که بر قبه ی خیمه ی فرمانده ی قبیله، پرچم سرخی بر میافراشتند تا دوستان، دشمنان و مردم، همه بدانند که جنگ پایان نیافته است... آنها که به کربلا میروند، میبینند که جنگ با پیروزی یزید پایان گرفته و بر صحنه جنگ آرامش مرگ سایه افکنده است... اما می بینند که بر قبه ی آرامگاه ح س ی ن (علیه السلام) ، پرچم سرخی در اهتزاز است ...
دکتر علی شریعتی
baghemalakout.blogfa.com/
:: موضوعات مرتبط:
شنیدنی ,
,
:: برچسبها:
امام حسين ,
شريعتي ,
پرچم سرخ ,
جنگ ,
|
امتیاز مطلب : 38
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
|
نویسنده : علی
تاریخ : دو شنبه 11 ارديبهشت 1391
|
وقتی حسین در صحنه است اگر در صحنه نیستی هر کجا خواهی باش ، چه ایستاده به نماز چه نشسته بر سفره شراب. "دكتر شریعتی"
:: موضوعات مرتبط:
شنیدنی ,
,
:: برچسبها:
حسين (ع) ,
دكتر شريعتي ,
|
امتیاز مطلب : 35
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
|
نویسنده : علی
تاریخ : سه شنبه 5 ارديبهشت 1391
|
مادر هر کاری کند، اهل خانه هم یاد میگیرند؛
حتی اگر شهید شود…
:: موضوعات مرتبط:
شنیدنی ,
,
|
امتیاز مطلب : 45
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
|
نویسنده : علی
تاریخ : سه شنبه 5 ارديبهشت 1391
|
آتش میگیرم…
:: موضوعات مرتبط:
شنیدنی ,
,
|
امتیاز مطلب : 41
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
|
نویسنده : علی
تاریخ : جمعه 28 بهمن 1390
|
وقتی تخم مرغ به وسیله یک نیرو از خارج می شکند ، یک زندگی به پایان می رسد.
وقتی تخم مرغ به وسیله نیروئی از داخل می شکند ، یک زندگی آغاز می شود.
تغییرات بزرگ همیشه از داخل انسان آغاز می شود.
:: موضوعات مرتبط:
شنیدنی ,
,
:: برچسبها:
تخم مرغ ,
زندگی ,
تغییر ,
|
امتیاز مطلب : 61
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
|
نویسنده : علی
تاریخ : جمعه 28 بهمن 1390
|
از لقمان پرسیدند تو که گوسفندچران بودی حکمت را از کجا به دست آوردی؟
گفت:(( از راه امانتداری،راستگویی،سکوت از گفتن آنچه به دردم نمیخورد.((
:: موضوعات مرتبط:
شنیدنی ,
,
:: برچسبها:
لقمان حکیم ,
حکمت ,
امانتداری ,
راستگویی ,
|
امتیاز مطلب : 127
|
تعداد امتیازدهندگان : 30
|
مجموع امتیاز : 30
|
نویسنده : علی
تاریخ : چهار شنبه 26 بهمن 1390
|
مراقب افکارت باش که آن گفتار خواهد شد
مراقب گفتارت باش که آن رفتار خواهد شد
مراقب رفتارت باش که آن عادت خواهد شد
مراقب عادتت باش که آن شخصیت خواهد شد
مراقب شخصیتت باش که آن سرنوشت خواهد شد
:: موضوعات مرتبط:
شنیدنی ,
,
|
امتیاز مطلب : 81
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
|
نویسنده : علی
تاریخ : سه شنبه 16 مهر 1391
|
میگویند: مرحوم آیت الله شیخ جعفر شوشتری (ره) نشسته بودند، الاغی آمد.
بارش را خالی کردند. الاغ به شیخ نگاه کرد و گوشهایش را تکان داد. شیخ ابتدا گریه شدیدی کردند، سپس فرمودند:
گویا این الاغ با زبان حال به من گفت:
من بارم را به مقصد رساندم، آیا تو هم بارت را به مقصد رسانده ای؟!
برگرفته از دروس اخلاق آیت الله مجتهدی
:: موضوعات مرتبط:
شنیدنی ,
,
:: برچسبها:
آیت الله مجتهدی ,
آیت الله شوشتری ,
با ,
منزل ,
الاغ ,
|
امتیاز مطلب : 132
|
تعداد امتیازدهندگان : 31
|
مجموع امتیاز : 31
|
نویسنده : علی
تاریخ : یک شنبه 23 بهمن 1390
|
آخر، این قرن ِ زمستانی
به سر میرسد
و سر میرسد
آنکه باید …
:: موضوعات مرتبط:
شنیدنی ,
,
|
امتیاز مطلب : 121
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27
|
نویسنده : علی
تاریخ : پنج شنبه 20 بهمن 1390
|
روزی یکی از سربازهایی که نگهبان سلول من بود ، سوال کرد:
تو را برای چه گرفتند ؟
اسلحه داشتی ؟
جواب دادم : بلی .
پرسید : چند تا داشتی ؟
جواب دادم : دو ، سه تا .
گفت : مارکش چه بود ؟
جواب دادم : خودکار بیک !
“خاطره ای از دکتر علی شریعتی"
:: موضوعات مرتبط:
شنیدنی ,
,
:: برچسبها:
دکتر شریعتی ,
اسلحه ,
خودکار بیک ,
|
امتیاز مطلب : 109
|
تعداد امتیازدهندگان : 25
|
مجموع امتیاز : 25
|
نویسنده : علی
تاریخ : چهار شنبه 19 بهمن 1390
|
مرداب از رود پرسید : چگونه زلال شدی ؟
رود گفت :
من گذشتم ... تو نیز بگذر ... !!!
:: موضوعات مرتبط:
شنیدنی ,
,
:: برچسبها:
مرداب ,
رود ,
|
امتیاز مطلب : 88
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
|
نویسنده : علی
تاریخ : چهار شنبه 12 بهمن 1390
|
پیرزن با تقوایی در خواب خدا رو دید و به او گفت : (( خدایا من خیلی تنهام . آیا مهمان خانه من می شوی ؟ )) خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به دیدنش خواهد رفت . پیرزن از خواب بیدار شد با عجله شروع به جارو کردن خانه کرد. رفت و چند نان تازه خرید و خوشمزه ترین غذایی که بلد بود پخت. سپس نشست و منتظر ماند. چند دقیقه بعددر خانه به صدا در آمد . پیر زن با عجله به طرف در رفت آن را باز کرد پیر مرد فقیری بود . پیرمرد از او خواست تا به او غذا بدهد پیر زن با عصبانیت سر فقیر داد زد و در را بست. نیم ساعت بعد باز در خانه به صدا در آمد. پیر زن دوباره در را باز کرد. این بار کودکی که از سرما می لرزید از او خواست تا از سرما پناهش دهد . پیر زن با ناراحتی در را بست و غرغر کنان به خانه بر گشت. نزدیک غروب بار دیگر در خانه به صدا در آمد . این بار نیز پیر زن فقیری پشت در بود. زن از او کمی پول خواست تا برای کودکان گرسنه اش غذا بخرد . پیر زن که خیلی عصبانی شده بود با داد و فریاد پیر زن را دور کرد. شب شد ولی خدا نیامد پیرزن نا امید شد و رفت که بخوابد و در خواب بار دیگر خدا را دید . پیرزن با ناراحتی کفت: (( خدایا مگر تو قول نداده بودی که امروز به دیدنم خواهی اومد ؟))
خدا جواب داد :
)) بله من سه بار آمدم و تو هر سه بار در را به رویم بستی((
کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست
همه شب نماز خواندن،همه روز روزه رفتن
همه ساله از پی حج سفر حجاز کردن
زمدینه تا به کعبه سر وپابرهنه رفتن
دو لب از برای لبیک به گفته باز کردن
شب جمعه ها نخفتن،به خدای راز گفتن
ز وجود بی نیازش طلب نیاز کردن
به مساجد و معابد همه اعتکاف کردن
ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن
به حضور قلب ذکر خفی و جلی گرفتن
طلب گشایش کار ز کارساز کردن
پی طاعت الهی به زمین جبین نهادن
گه و گه به آسمان ها سر خود فراز کردن
به مبانی طریقت به خلوص راه رفتن
ز مبادی حقیقت گذر از مجاز کردن
به خدا قسم که هرگز ثمرش چنین نباشد
که دل شکسته ای را به سرور شاد کردن
به خدا قسم که کس را ثمر آنقدر نبخشد
که به روی نااميدي در بسته باز کردن
شیخ بهایی
:: موضوعات مرتبط:
شنیدنی ,
,
:: برچسبها:
پیرزن و خدا ,
شیخ بهایی ,
|
امتیاز مطلب : 94
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
|
نویسنده : علی
تاریخ : چهار شنبه 7 بهمن 1390
|
با مدعی بگویید؛
اول، نماز حسین،
بعداً عزای حسین.
:: موضوعات مرتبط:
شنیدنی ,
,
:: برچسبها:
مدعی ,
نماز حسین ,
عزای حسین ,
|
امتیاز مطلب : 92
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
|
نویسنده : علی
تاریخ : چهار شنبه 2 بهمن 1390
|
زمانهی عجیبی است.
برخی امام گذشته را عاشقند، نه امام حاضر را!
میدانی چرا؟
امام گذشته را هرگونه که بخواهند تفسیر میکنند،
اما امام حاضر را باید فرمان ببرند!
و کوفیان، عاشورا را اینگونه رقم زدند!
:: موضوعات مرتبط:
شنیدنی ,
,
:: برچسبها:
امام حاضر ,
کوفیان ,
امام گذشته ,
|
امتیاز مطلب : 87
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
|
نویسنده : علی
تاریخ : یک شنبه 8 دی 1390
|
حرکت کشتی نجات آدمیان احتیاجی به دریا ندارد ،
این کشتی روی قطره اشکی مقدس
که برای حسین )علیه السلام( ریخته می شود ، میگذرد...
"علامه جعفری رحمت الله علیه"
:: موضوعات مرتبط:
شنیدنی ,
,
:: برچسبها:
علامه جعفری ,
اشک بر حسین ,
کشتی نجات آدمیان ,
|
امتیاز مطلب : 60
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
|
نویسنده : علی
تاریخ : شنبه 9 دی 1390
|
عارفي را پرسيدند:
روي نگين انگشترم چه حک کنم
که وقتي شادم به آن بنگرم و هر وقت غمگين هستم ، به آن نظر کنم...
گفت : حک کن
مي گذرد..
:: موضوعات مرتبط:
شنیدنی ,
,
:: برچسبها:
عارف ,
نگین انگشتر ,
حک ,
,
|
امتیاز مطلب : 62
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
|
نویسنده : علی
تاریخ : جمعه 7 دی 1390
|
دکتر شریعتی :
«کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی
در ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر
تمام چیزهای چندش آور بود ،آن هم به سه دلیل ؛
اول آنکه کچل بود، دوم اینکه سیگار می کشید
و سوم - که از همه تهوع آور بود-
اینکه در آن سن و سال، زن داشت.
!... چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم،
آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه
زن داشتم ،سیگار می کشیدم و کچل شده بودم
و تازه فهمیدم که :
خیلی اوقات آدم از آن دسته چیزهای بد
دیگران ابراز انزجار می کند که
در خودش وجود دارد.
:: موضوعات مرتبط:
شنیدنی ,
,
:: برچسبها:
دکتر شریعتی ,
خاطره ,
کچل ,
,
|
امتیاز مطلب : 57
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
|
نویسنده : علی
تاریخ : جمعه 6 دی 1390
|
اول به اونائي كه مادرشون رو از دست دادن -كه يادي ازش شده باشه
دوم به اونائي كه مادر دارن -كه قدر مادرشونو بدونن
WHEN I CAME DRENCHED IN THE RAIN…………………
وقتی خیس از باران به خانه رسیدم
BROTHER SAID : “ WHY DON’T YOU TAKE AN UMBRELLA WITH YOU?”
برادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟
SISTER SAID:”WHY DIDN’T YOU WAIT UNTILL IT STOPPED”
خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟
DAD ANGRILIY SAID: “ONLY AFTER GETTING COLD YOU WILL REALISE”.
پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما خوردی متوجه خواهی شد
BUT MY MOM AS SHE WAS DRYING MY HAIR SAID”
اما مادرم در حالی که موهای مرا خشک می کرد گفت
“STUPID RAIN”
باران احمق
THAT’S MOM!!!
این است معنی مادر
:: موضوعات مرتبط:
شنیدنی ,
,
:: برچسبها:
مادر ,
باران ,
معنی مادر ,
|
امتیاز مطلب : 52
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
|
نویسنده : علی
تاریخ : جمعه 1 دی 1390
|
جنایتکاری که یک آدم را کشته بود، در حال فرار و آوارگی، با لباس ژنده و پر
گرد و خاک و دست و صورت کثیف، خسته و کوفته ، به یک دهکده رسید.
چند روزی چیزی نخورده و بسیار گرسنه بود.
او جلوی مغازه میوه فروشی ایستاد و به پرتقال های بزرگ و تازه خیره شد.
اما بی پول بود.
بخاطر همین دو دل بود که پرتقال را به زور از میوه فروش بگیرد یا آن را گدائی
کند.
دستش توی جیبش تیغه چاقو را لمس می کرد که به یکباره پرتقالی را جلوی چمشش دید.
بی اختیار چاقو را در جیب خود رها کرد و.... پرتقال را از دست مرد میوه فروش
گرفت.
میوه فروش گفت : بخور نوش جانت ، پول نمی خواهم
سه روز بعد آدمکش فراری باز در جلو دکه میوه فروش ظاهر شد...
:: موضوعات مرتبط:
شنیدنی ,
,
|
امتیاز مطلب : 60
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
:: ادامه مطلب ...
|
نویسنده : علی
تاریخ : سه شنبه 25 آذر 1390
|
حکایت اینگونه آغاز میشود که دو دوست قدیمی در حال عبور از بیابانی بودند. در حین سفر این دو سر موضوع کوچکی بحث میکنند و کار به جایی میرسد که یکی کنترل خشم خودش را از دست میدهد و سیلی محکمی به صورت دیگری میزند. دوست دوم که از شدت ضربه و درد سیلی شوکه شده بود بدون اینکه حرفی بزند روی شنهای بیابان نوشت:« امروز بهترین دوست زندگیم سیلی محکمی به صورتم زد.»
آنها به راه خود ادامه دادند تا اینکه به درياچه ای رسیدند. تصمیم گرفتند در آب کمی شنا کنند تا هم از حرارت و گرمای کویر خلاص شوند و هم اتفاق پیش آمده را فراموش کنند. همچنانکه مشغول شنا بودند ناگهان همان دوستی که سیلی خورده بود حس کرد گرفتار باتلاق شده و گل و لای وی را به سمت پایین میکشد. شروع به داد و فریاد کرد و خلاصه دوستش وی را با هزار زحمت از آن مخمصه نجات داد. مرد که خود را از مرگ حتمی نجاتیافته دید، فوری مشغول شد و روی سنگ کنار آب به زحمت حک کرد:« امروز بهترین دوست زندگیم مرا از مرگ قطعی نجات داد.»
دوستی که او را نجات داده بود وقتی حرارت و تلاش وی را برای حک کردن این مطلب دید با شگفتی پرسید:« وقتی به تو سیلی زدم روی شن نوشتی و حال که تو را نجات دادم روی سنگ حک میکنی؟»
مرد پاسخ داد:« وقتی دوستی تو را آزار میدهد آن را روی شن بنویس تا با وزش نسیم بخشش و عفو آرام و آهسته از قلبت پاک شود. ولی وقتی کسی در حق تو کار خوبی انجام داد، باید آنرا در سنگ حک کنی تا هیچ چیز قادر به محو کردن آن نباشد و همیشه خود را مدیون لطف وی بدانی.»
یاد بگیریم آسیبها و رنجشها را در شن بنویسیم تا فراموش شود و خوبی و لطف دیگران را در سنگ حک کنیم تا هیچ گاه فراموش نشود.
ما آمده ایم تا با زندگی کردن قیمت پیدا کنیم
نه به هر قیمتی زندگی کنیم!
:: موضوعات مرتبط:
شنیدنی ,
,
:: برچسبها:
قیمت زندگی ,
حکایت شن و سنگ ,
دوستی ,
|
امتیاز مطلب : 58
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
|
|
آمار مطالب
:: کل مطالب : 222
:: کل نظرات : 83
آمار کاربران
:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 7
کاربران آنلاین
آمار بازدید
:: بازدید امروز : 15
:: باردید دیروز : 36
:: بازدید هفته : 81
:: بازدید ماه : 500
:: بازدید سال : 14725
:: بازدید کلی : 155065
|