يه شعر با صفا...

بروشور.نشریه.عکس و ...(مناسبتهای ملی مذهبی)


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
آرمانخواهی انسان مستلزم صبر بر رنجهاست ! پس برادر ( و خواهر ) خوبم ؛ برای جانبازی در راه آرمانها بیاموز که در این سیاره رنج صبورترین انسانها باشی . سید شهیدان اهل قلم "سید مرتضی آوینی"
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



يه شعر با صفا...
نویسنده : علی
تاریخ : شنبه 17 تير 1391

 


ای جماعت چطوره حالاتتون
قربون اون فهم و کمالاتتون
گردنتون پیش کسی خم نشه
از سر بنده سایتون کم نشه
راز و نیاز و بندگی تون درست
حساب کتاب زندگی تون درست
بنده می شم غلام در بست تون
پیش کسی دراز نشه دستتون
از لبتون خنده فراری نشه
خدا نکرده اشکی جاری نشه
باز یه هوا دلم گرفته امروز
جون شما دلم گرفته امروز
فرقی نداره دیگه شهر و روستا
حال نمیدن مثل قدیما دوستا
شاپرکا به نیش مجهز شدن
غریب گزا هم ، آشنا گز شدن
رفتیم و چرخی دور میدون زدیم
ماه که در اومد ، به بیابون زدیم
آخ که بیابون چه هوایی داره
شب تو بیابون چه صفایی داره
شب تو بیابون خدا بساط کن
اونجا بشین با خودت اختلاط کن
دل که نلرزه جز یه مشت گل نیست
دلی که توش غصه نباشه ، دل نیست
این در و اون در زدناش قشنگه
به سیم آخر زدناش قشنگه
دلم گرفته بود و غصه داشتم
منم براش سنگ تموم گذاشتم
نصفه شبی به کوه تکیه کردم
نشستم و تا صبح ، گریه کردم
شعرم اگه سست و شکسته بسته است
سرزنشم نکن دلم شکسته است
جیک جیک مستونم که بود برادر
فکر زمستونم نبود برادر
تا که میفته دندونای شیری
روی سرت میشینه برف پیری
کمیسیون مرگ میشه تشکیل
درو میشن بزرگترای فامیل
از جمع بچه ها بیرون باید رفت
مجلس ختم این و اون باید رفت
همکلاسی ها یکدفه پبر می شن
همبازی ها پیر و زمین گیر می شن
الک دو لک الاکلنگ و تیشه
تو ذهن آدما عتیقه می شه
رمق نمونده تا بریم صبح زود
پباده تا امامزاده داوود
بی حرمتی با معرفت در افتاد
یه باره نسل لوطی ها ور افتاد
توی تنور خونه ها کلوچه
بوی پباز داغ میپیچه تو کوچه
سرزده آفتاب از روی پشت بوم
ما موندیم و یه قصه ناتموم
بازمون همون دوره بی سواتی
قربون اون حرفهای عشق و لاتی
قربون اون مخلصتم ، فداتم
قربون اون من خاک زیر پاتم
قربون اون حافظ روی طاقچه
قربون حسن یوسف تو باغچه
قربون مردمی که مردم بودن
اهل صفا ، اهل تبسم بودن
قربون اون دوره تر دماغی
قربون اون تصنیف کوچه باغی
قربون دوره ای که خوشبینی بود
تار سبیل ها چک تضمینی بود
بوی خوش کباب و نون سنگگ
اقاقیا و یاس و عطر پیچک
بوی گلاب و بوی دود اسفند
جمع قشنگ و اشک و شوق و لبخند
بوی خیار تازه ، توی ایوون
تو سفره ای پر از پنیر و ریحون
بوی سلام گرم مرد خونه
تو حوض خونه ، رقص هندوونه
بوی خوش کتاب های کاهی
تو امتحان کتبی و شفاهی
ای جماعت چطوره احوالتون
چی مونده از صفای پارسالتون
نگین فلانی از لطیفه خسته است
خدا گواهه من دلم شکسته است
حتی اگر فقیر و بی پول باشید
دلم می خواد که شاد و شنگول باشید
حرفهای گریه دار نمی پسندین ؟
می خواین یه جوک بگم کمی بخندین؟
خوشا به اون که تو محلش
هوای عاشقی زده به کلش
کسی که قلبش اتصالی داره
میدونه عاشقی چه حالی داره
رد و بدل که شد نگاه اول
بیرون میاد ز سینه آه اول
عاشق شدن شیدایی داره والا
خاطرخواهی رسوایی داره والا
وقتی طرف تو کوچه پیدا می شه
توی دلت یکباره غوغا می شه
آرزوهات خیلی دورن انگاری
توی دلت رخت می شورن انگاری
صدای قلبت اونقدر بلنده
که دلبرت میشنوه و میخنده
دین و مرام و اعتقادت میره
اون که می خواستی بگی یادت میره
می خوای بگی فدات بشم الهی
میگی که خیلی مونده تا سه راهی
کوزه ضربه دیده بی ترک نیست
حال طرف هم از تو بهترک نیست
می خواد بگه بیا به خواستگاریم
میگه که ما پلاک شصت و چاریم
حضور حضرت منیژه خاتون
چطوره حال بچه گربه هاتون
برای اون دهان و چشم و ابرو
همیشه بنده بوده ام دعاگو
خدا گواهه تا شما نیایین
از تو گلوم غذا نمیره پایین
شبا همش یاد شما می کنم
میرم به آسمون نیگا می کنم
کسی خبر نداره از قضایا
نه جی جی و نه مامی و نه پاپا
دلم می خواد که از سر محبت
به عشق من بدین جواب مثبت
بگین بله وگرنه دلگیر میشم
تو زندگی دچار تأخیر میشم
اگه جواب نه بیاد تو نامت
خلاصه قهر ، قهر تا قیامت
فدای اون که نه نمیگه میشم
عاشق یک دختر دیگه میشم
تو بی لیاقتی اگر بگی نه
عند حماقتی اگر بگی نه
ببین تو آینه که این چه ریخته؟
مثل تو صدتا توی کوچه ریخته
تو خوشگلی؟تو خانمی ؟ چه حرفا
حرف زیادنزن ، برو ، ای بابا !!
پرت و پلا نگو بشین عزیز مرد
این مدلی نمیشه عاشقی کرد
تو هر دلی یه عشق موندگاره
آدم که بیشتر از یه دل نداره
درسته ، دیگه توی شهر ما نیست. . .
دلم که مثل کاروانسرا نیست
بازم همون دلای بچگیمون
دلای با صفای بچیگیمون
یه چیز میگم ایشالله دلخور نشین
قربون اون دلای تک سرنشین
این روزا عمر عاشقی دو روزه
ایشالله پیر عاشقی بسوزه
بلا به دور از این دلای عاشق
که جمعه عاشقند و شنبه فارق
گذاشته روی میز من یه پوشه
که اسم عشق های بنده توشه
زری ، پری ، سکینه ، زهره ، سارا
وجیهه و ملیحه و ثریا
نگین و نازی و شهین و نسرین
مهین و مهری و پرند و پروین
چهارده فرشته و سه اختر
دو لیلی و سه اشرف و دو آذر
سفید و سبزه ، گندمی و زاغی
بلوند و قهوه ای و پر کلاغی
هزار خانمند توی این لیست
با عده ای که اسمشون یادم نیست
گذشت دوره ای که ما یکی بود
خدا و عشق و آدما یکی بود
نامه مجنون به حضور لیلی
میرسه اینترنتی و ایمیلی
شیرین میره میشینه پیش فرهاد
روی چمن تو پارک جنت آباد
تو کوچه غوغا می کنند و دعوا
چهار تا یوسف سر یک زلیخا
نگاه عاشقانه بی فروغه
اگر میگم عاشقتم دروغه
تو کوچه های غربی صناعت
عشق و گرفتن از شما جماعت
کجا شد اون ظرافت و کرشمه
نگاه دزدکی کنار چشمه
کجا شد اون به شونه تکیه کردن
کنار جوب آب گریه کردن
دلای بی افاده یادش بخیر
دخترکای ساده یادش بخیر
من از رکود عشق در خروشم
اگر دروغ میگم بزن تو توی گوشم
تو قلب هیچکی عشق بی ریا نیست
حجب و حیا تو چشم آدما نیست
کشته دلبرند و ارتباطش
فقط برای برخی از نکاتش
پرنده پر ، کلاغه پر ، صفا پر
صذاقت از وجود آدما پر
ما توی صحبت رک و راستیم داداش
عشق اگه اینه ما نخواستیم داداش
اینا که من میگم همش شعاره
عشق و محبت شاخ و دم نداره
ناز و ادا همیشه بوده جونم
حجب و حیا همیشه بوده جونم
آدم و تو فکر و خیال گذاشتن
وقت قرار آدم و قال گذاشتن
وعده این که من زن تو میشم
وصله چاک پیرهن تو میشم
حرفهای داغ و پخته و تنوری
چه از طریق نامه یا حضوری
همیشه بوده توی عشق حاضر
همینه دیگه خوب به قول شاعر
با اون همه قد و بالاتو قربون
با اون همه قول و قرار و پیمون
که با من غمزده داشتی ، رفتی
تو کوچتون باز من و کاشتی رفتی
چقدر ، مونده بی حساب و کتاب
نامه لاکتابمون بی جواب
چقدر وعده های بی سرانجام
چقدر توی کوچه عرض اندام
چقدر حرفهای عاشقانه
چقدر آه و ناله شبانه
چقدر گریه های توی پستو
چقدر وصف خط و خال و ابرو
چقدر دزدکی سرک کشیدن
چقدر فحش و ناسزا شنیدن
چقدر خواب های خوب و شیرین
چقدر بعد خواب ناله
نفرین
خلاصه عشق و عاشقی همین هاست
اما تو تعریفش همیشه دعواست
اگر دلت تپید و لایق شدی
عزیز من بدون که عاشق شدی
شهر بدون مرد شهر درده
قربون شکل ماه هرچی مرده
قربون اون مردای دل شکسته
قربون اون دست های پینه بسته
مردای ده ، مردای کاه و گندم
مردای ده ، مردای خوان هشتم
مردای سوخته زیر هرم آفتاب
مردای ناب و کم نظیر و کم یاب
کیسه چپق ها به پر یالشون
لشکر بچه ها به دنبالشون
صبح سحر پا میشن از رختخواب
یکسره روپان تا غروب آفتاب
کلامشون دعا ، دعاشون روا
سلام و نون و عشقشون بی ریا
مردای نازدار مرد شهرن
با خودشون و این قبیله قهرن
مردای اخم و طعنه بی دلیل
مردای سر شکسته زن ذلیل
مردای دکترای حل جدول
مردای نق نقوی لوس و تنبل
لعنت و نفرین می کنن به جاده
اگر برن چارتا قدم پیاده
مردای خواب تو ساعت اداری
تازه دو ساعتم اضافه کاری
توی رگاشون میکشه تنوره
تری گلیسیرید و قند و اوره
انگار آتیش گرفته ترمه هاشون
همیشه تو همه سگرمه هاشون
به زیر دست ترشی و عبوسی
به منشی اداره چاپلوسی
برای جستن از مظان شک ها
دایره المعارف کلک ها
بچه به دنیا میارن با نذور
اغلبشون یدونه اون هم به زور
پشت هم از عاطفه دم می زنند
پشت سر اما واسه هم می زنند
اینجا فقط مهم مقام و پسته
مردای شهری کارشون درسته

مشتی حسن ، حال شما چطوره
احوال امسال شما چطوره
مشتی حسن کافر و دهری شدی
اومدی از دهات و شهری شدی
این چیه پاته ؟ آخه گیوه هات کوش
کی گفته دمپایی صندل بپوش
ای شده از قاطر خود منصرف
نمره پیکان تو تهران
الف
شد بدل از باغ و زمین سرکشی
شغل شریفت به مسافر کشی
یادته دستاتو حنا میذاشتی
شب که می شد درها رو وا می ذاشتی
تو دهتون سرقت و دزدی نبود
کار واسه همسایه مزدی نبود

مشتی حسن چای و سماورت کو ؟
سینی باقالی و گلپرت کو
ای به فدای ریخت و شکل و تیپت
بوی چپق نمیده عطر پیپت
مشدی حسن قربون میز و فایلت
قربون زنگ گوشی موبایلت
چقدر خوبه تو چله زمستون
سنبل طیب و کاسنی و سه پستون
کنج اتاق ، یه جای خلوت و دنج
شربت نعنا و بهار نارنج
عطر چلو ، که از خونه ، در می رفت
تا هفت تا کوچه اونطرف تر می رفت
شیطونه وقتی رخنه تو دل می کرد
بوی غذا روزه رو باطل می کرد
اون زمونا که نقل تربیت بود
آدم کشی یه جور معصیت بود
کسی کسی رو سرسری نمی کشت
به خاطر دری وری نمی کشت
معنی نداره توی عصر سی دی
بزرگ و کوچیکی و ریش سفیدی
پدر با ترس و لرز و با احتیاط
میکشه سیگارشو کنج حیات
مادره با خفت و خونه داری
می سازه اما دختره فراری
اگر دیدی دختره دست تکون داد
یه وقت بهت در باغ سبز نشون داد
بپا یه وقت دست و پاهات شل نشه
پنالتیش از صد قدمی گل نشه

فتنه و دعوا سر نونه مشدی
. . . دوره آخرالزمونه مشدی

مشدی حسن مرد سیاسی شدی
اهل اصول دیپلماسی شدی
با تقی و امیر و سام و خسرو
تو تاکسی و تو ایستگاه مترو
تو هر کجا آدم زنده ای است
یا محفل کسل کننده ای است
بد به حفاظت و حراست میگی
لم میدی و نقل سیاست میگی
سیاست داخله و خارجه
حکومت مدینه فاضله
نظم نوین و چالش رواندا
مخالفان دولت اوگاندا
روابط جدید مصر و سودان
کناره گیری امیر عمان
نرفته ای هنوز تا ورامین
کنایه می زنی به چین و ماچین
با چشم بسته تیر در می کنی
تو هر چی اظهار نظر می کنی
از مد و سایز کفش آلن دلون
تا به گشادی شکاف ازن
یه روز مشتت رو هوا می بری
برای لغو حکم آقاجری
یه روز می گی والا که این کافره
یالا زودتر بکشیدش ، زود بره
یه روز تو فکر جنگ با جهانی
یه روزی اهل بحث و گفتمانی
عینهو رنگ چشم آبجی عقدس
حزب و گروه تو نشد مشخص
ای جماعت چطوره احوالتون
عوض نشه احوال و افکارتون
خلاصه تو دنیای نا حسابی
این دنیای کثیف و قاتی پاتی
صدق و صفاتون نره از یادتون
گم نکنین رسوم و عاداتتون
یه چیز میگم باشه برات همین بس
عوض نشه عقایدت سخن بس

” ابوالفضل زرویی نصر آباد “




:: موضوعات مرتبط: شعرکده , ,
:: برچسب‌ها: شعر , ابوالفضل زرويي , آي جماعت چطوره احوالتون , ,
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان وارث و آدرس vares.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار مطالب

:: کل مطالب : 222
:: کل نظرات : 83

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 6

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 5
:: باردید دیروز : 1940
:: بازدید هفته : 2117
:: بازدید ماه : 2635
:: بازدید سال : 7275
:: بازدید کلی : 113821

RSS

Powered By
loxblog.Com